معنی متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته ,, معنی متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته پ, معنی kتmpa lcbj، xbj، fsتmi اmcbj، scxja lcbj fmbj، kykmk fmbj، cmaj jfmbjki، kmqmud (fcاd aow) ki lk، foاc، jاwاtd dhdc;d imا، اfiاk، ;ctتi ,, معنی اصطلاح متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته ,, معادل متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته ,, متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته , چی میشه؟, متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته , یعنی چی؟, متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته , synonym, متوحش کردن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن بودن، مغموم بودن، روشن نبودنمه، موضوعی (برای شخص) مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته , definition,